نیمه شبی مست میگذشتم ازویرانه ای/ناگهان چشم مستم افتاد برخانه ای/رفتم نزدیک دیوار خرابه ای/دیدم من آنجاصحنه ی دیوانه ای/دخترک مشغول عیش و نوش با مرد بیگانه ای/مادرنابینا از سوز سرما در گوشه ی خانه ای/از آن پس توبه کردم که دگر می نخورم/تا نیمه شب نروم به درب هر خانه ای . . .
دهقان فداکارنامردشده،چوپان دروغگوعزیز شده،شنگول و منگول گرگ شدن،کوکب حوصله ی مهمونونداره،کبری تصمیم گرفته دماغشوعمل کنه،روباه وکلاغ دستشون تویه کاسس،حسنک گوسفنداشو ول کرده تویه شرکت آبدارچی شده،آرش گمانگیرمعتادشده،شیرین "خسرو و فرهادوپیچونده بادوست پسرش رفته کافی شاب،رستم اسبش رو فروخته ویه موتورخریده وبااسفندیاردوتایی میرن کیف قاپی،واقعأچه به سر ایرانو ایرانی آمده است . . .
زندگی صحنه ی رنگین ریاست/همه مشتاق به آن می نگریم/عاقبت مانند تقدیرچوباد/روزی از لاشه ی آن میگذریم/زندگی خاطر ه ای بیش نیست/بحرماجز غمو تشویش نیست/به کدام خاطر ه اش خوش باشیم/که کدام خاطره اش نیش نیست. . . .